شعر زیبا درمورد حضرت عباس
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

شعر
شعر
شنبه 10 آبان 1393برچسب:, :: 22:30 ::  نويسنده : مهدی        

زلزلت الارض
اذا زلزلت الارض

زمین محشر عظماست

چه شوریست، چه غوغاست

از این حال زمین لرزه به دلهاست

نه پستی،نه بلندی و نه دریاست

رسیدست همان روز قیامت، همان لحظه موعود

که فرمود خدا، زود رسد،زود

خلائق همه در حال فرارند

بی تاب و قرارند،آرام ندارند

و این روز،همان روز حساب است

همان روز سوال است و جواب است

که مردم همه اینگونه پریشند

نه در فکر پدر یا پسر و مادر و فرزند....

همه در پی خویشند !

و مردم همگی مست،همه بی خود و مدهوش

که ناگه رسید از سوی حق نغمه چاووش

الا اهل قیامت همه ساکت و سرها همه پایین

و ای جمله خلائق همه خاموش

شده گوش سراسر همۀ عرصۀ محشر،پر از آیۀ کوثر

ملائک همه در شور

غزل خوان،همه سرمست شمیم گل حیدر

گل یاس پیامبر...

چه حالیست ؟ خبر چیست؟

مگر کیست قدم رنجه نمودست به محشر؟

یگانه گهر حضرت داوود ... الله اکبر.... الله اکبر

یا حضرت زهرا،صدیقۀ اطهر

ملائک همگی بال گشودند

و فرش قدم مادر سادات نمودند

آری خبر اینست،امیر همه آمد

جبریل صدا زد که خلائق

انگیزه خلق دو جهان، فاطمه آمد

و مبهوت جلالش همۀ ناس

پیچید به محشر همه جا عطر گل یاس

زهراست و آن وعده شیرین شفاعت

بر چشم ترش اشک نشستست چو الماس

بر دست کبودش اسباب شفاعت

همان دست جدا از تن عباس

و زهرا شده گریان ابالفضل

همه گریه کن و نوحه سرای غم چشمان ابالفضل

مردم همه ساکت همه مبهوت ابالفضل

کاین فاطمه، پابر کرم و رحمت و عشق است

که از او شده جاری به لب خشک زمین

بارش باران ابالفضل

سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل

بر فاطمه ات بارلاها تو ببخشا

هر کس که زده دست به دامان ابالفضل

و یاران ابالفضل همه مات از آن هیبت عباس

انگار نه انگار که این روز حساب است

یکبار دگر سینه زنی غربت عباس

زهراست کند نوحه سرایی

آری شده برپا به قیامت یکبار دگر هیئت عباس

عباس همانی که قتیل العبرات است

هر قطره مشکش آبی ز حیات است

شرمنده ز شرمندگی اش آب فرات است

با گریۀ زهرا دیدند ملاۀک همگی ، اشک خدا ریخت

با نام ابالفضل و دستان شفیعش

ترس از جگر اهل ولا ریخت

ناگاه در آن حال پریشان دل مادر سادات

آمد زسوی حضرت معبود ندایی

که: زهرا تو همه کارۀ مایی

تا باز به چشم همۀ خسم رود خار

تا باز ببینند همه وعدۀ دیدار

تا کور شود هر که به دنیا ز حسد کرد

حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار

بخشم که تو هر کس،هر کس که تو ئه فاطمه گویی

ای شیر زن حیدر کرار

خود دانی و چشمی که شده خیس

به اندازه بال مگسی بهر علمدار

در وصف چنین قصه به محشر

یکپارچه در شورم و شینم،یکپارچه سرمست غرورم

که من گریه کن شیر یل شیر حنینم

بی خود شدم از خود و چنین نعره کشیدم

الله....الله.....الله من زار

که من خار و خس کوی حسینم

 ثر

ملائک همه در شور

غزل خوان،همه سرمست شمیم گل حیدر

گل یاس پیامبر...

چه حالیست ؟ خبر چیست؟

مگر کیست قدم رنجه نمودست به محشر؟

یگانه گهر حضرت داوود ... الله اکبر.... الله اکبر

یا حضرت زهرا،صدیقۀ اطهر

ملائک همگی بال گشودند

و فرش قدم مادر سادات نمودند

آری خبر اینست،امیر همه آمد

جبریل صدا زد که خلائق

انگیزه خلق دو جهان، فاطمه آمد

و مبهوت جلالش همۀ ناس

پیچید به محشر همه جا عطر گل یاس

زهراست و آن وعده شیرین شفاعت

بر چشم ترش اشک نشستست چو الماس

بر دست کبودش اسباب شفاعت

همان دست جدا از تن عباس

و زهرا شده گریان ابالفضل

همه گریه کن و نوحه سرای غم چشمان ابالفضل

مردم همه ساکت همه مبهوت ابالفضل

کاین فاطمه، پابر کرم و رحمت و عشق است

که از او شده جاری به لب خشک زمین

بارش باران ابالفضل

سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل

بر فاطمه ات بارلاها تو ببخشا

هر کس که زده دست به دامان ابالفضل

و یاران ابالفضل همه مات از آن هیبت عباس

انگار نه انگار که این روز حساب است

یکبار دگر سینه زنی غربت عباس

زهراست کند نوحه سرایی

آری شده برپا به قیامت یکبار دگر هیئت عباس

عباس همانی که قتیل العبرات است

هر قطره مشکش آبی ز حیات است

شرمنده ز شرمندگی اش آب فرات است

با گریۀ زهرا دیدند ملاۀک همگی ، اشک خدا ریخت

با نام ابالفضل و دستان شفیعش

ترس از جگر اهل ولا ریخت

ناگاه در آن حال پریشان دل مادر سادات

آمد زسوی حضرت معبود ندایی

که: زهرا تو همه کارۀ مایی

تا باز به چشم همۀ خسم رود خار

تا باز ببینند همه وعدۀ دیدار

تا کور شود هر که به دنیا ز حسد کرد

حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار

بخشم که تو هر کس،هر کس که تو ئه فاطمه گویی

ای شیر زن حیدر کرار

خود دانی و چشمی که شده خیس

به اندازه بال مگسی بهر علمدار

در وصف چنین قصه به محشر

یکپارچه در شورم و شینم،یکپارچه سرمست غرورم

که من گریه کن شیر یل شیر حنینم

بی خود شدم از خود و چنین نعره کشیدم

الله....الله.....الله من زار

که من خار و خس کوی حسینم