شهریار
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

شعر
شعر
سه شنبه 24 آذر 1394برچسب:, :: 7:15 ::  نويسنده : مهدی        

 
 
نوشین من باز این سفر همراه هوشم میرود
تا هست نیشم میزند تا رفت نوشم میرود
 
تا هوشم از سر میرود چشمم نمیبیند ولی
دیشب بچشم خویشتن دیدم که هوشم میرود
 
من مانده ام ای کاروان باری به این تندی مران
دانی که چون کوهی گران باری به دوشم میرود
 
ای دل به چشم مست او، مستی رها کن گو برو
دیگر خمارم گو بیا چون می فروشم میرود
 
دوش آمد و اشکش به چشم از من وداعی کرد و رفت
حالی سرشک از دیدگان با یاد دوشم میرود
 
عقلم به رنجش گفت از او بر دار دل گفتم به چشم
اما کجا این حرفها جانا به گوشم میرود
 
مغزم بر آشفتند و باز امکان شعرم گو مباش
الهام عشقت هست کو شب با سروشم میرود
 
 
 
او پرده ای بود از هنر پوشیده عیب شور و شر
اشکی بیاید پرده در چون پرده پوشم میرود
 
آنکو به من بد میکند با من نه با خود میکند
من تا به گوش آسمان جوش و خروشم میرود
 
یاد تو یاری شد مرا دائم خموش و شرمگین
تا باز میآیم به خود یار خموشم میرود
 
دل شهریارا زار شد دلبر رفیق آزار شد
طبعم ز خود بیزار شد بس کن که گوشم میرود